اشعارشهادت امام حسن(ع)
مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان

شبهای بی ستاره ترينت سحر نداشت

غم نوحه های سينه­ی تنگت اثر نداشت

يوسف ترين غريبِ خدا ماهِ آسمان

از حالِ تو سراغ به جز چشمِ تر نداشت

ای حضرتِ صبور ترين ، ای امام صلح

ايوبِ صبر طاقتِ صبر اينقدر نداشت

شهرِ مدينه بعدِ علی خود گواه بود

هرگز زمانه ای ز تو مظلوم تر نداشت

رد می شدند از روی خاكستر دلت

اصلاً كسی از آتش قلبت خبر نداشت

گفتند واجب است حسن سرزنش شود

از اجر اين فريضه مدينه حذر نداشت

بازم غريبه ها به خدا دوستی نبود


در كوچه های طعنه تو را نيشتر نداشت

بر منبر رسول خدا صبِّ مرتضی

بر لب خطيب تكه كلامی دگر نداشت

يك عمر خاطرات دلت را ورق زدم

جز اشك و آه و غصه و خونِ جگر نداشت

از خاطراتِ آتش و از ميخِ در بگير

تا گوشواره ای كه دگر گوش بر نداشت

از سينه ای كه آينه­ی سنگ خورده بود

تا گيسوئی كه رنگِ حنايش اثر نداشت

از چادری كه وصله دگر چاره اش نبود

از كوچه ای كه راهِ گريزی دگر نداشت

يك شب دو شب نه بلكه چهل سالِ آزگار

كابوسِ كوچه از سرِ تو دست بر نداشت

روزی نشد كه آينه­ی دِقِّ تو به عَمد

با تازيانه از برِ چَشمت گذر نداشت

صد پاره كرده ای جگرت را كريمِ دل

وقتي كه درد جایی از اين خوبتر نداشت

علیرضا شریف

***************

ای مادری ترین پسر فاطمه ، حسن!

ای مجتبی ترین ثمر فاطمه ، حسن !

آن مقتدا که هیچ کَسَش اقتدا نکرد

با اینکه هست تاج سر فاطمه ، حسن!

وقتی که در مدینه غریبش گذاشتند

یعنی شکست بال و پر فاطمه ، حسن!

حتی صدای تو به سپاهت نمی رسید

یعنی شکسته شد کمر فاطمه ، حسن!

روزی که مادر تو به کوچه ز پا فتاد

چشم تو دید درد سر فاطمه ، حسن!

در ناله ها و نافله های شبش کسی

چون تو ندید چشم تر فاطمه ، حسن!

در بین اهل بیت ، خدایی خودت بگو

مثل تو کیست خونجگر فاطمه ، حسن!

چون تو کسی که چادر خاکی ندیده است

ای قامتت عصا به بر فاطمه ، حسن!

سیلی به پیش چشم تو بر مادرت زدند

دیوار بود و زخم سر فاطمه ، حسن!

زهرا اگر که شد سپر مرتضی علی

آری تویی ، تویی سپرِ فاطمه ، حسن!

الحق که از حسین تو هستی غریب تر

این غربت است ، در نظر فاطمه ، حسن!

یک یار هم کنار تو روز وفا نماند

در غربتی تو هم اثر فاطمه ، حسن!

یک عمر خونِ دل ز گلویت به تشت ریخت

ای پاره پارۀ جگر فاطمه ، حسن!

محمودژولیده

*******************

سایه ی دستی میان قاب چشمان ترش

چادرخاکی زهرا بالش زیر سرش

 

رنگ خون پاشیده بر آیینه ی احساس او

لکه های سرخ روی گوشوار مادرش

 

این دم آخربه یاد میخ در افتاده است

خانه را آتش زند با روضه ی پشت درش

 

لخته ها را پاک می کرد از لب خشکیده اش

زینب خونین جگر با گوشه های معجرش

 

برخلاف رسم سرخ کشتگان راه عشق

رفته رفته سبزتر می شد تمام پیکرش

 

با نظر بر اشک قاسم گفت:وای از کربلا

نامه ای را داد با گریه به دست همسرش

 

روضه ی لایوم می خواند غریب اهل بیت

کربلایی ها چه گریانند در دور و برش

 

چشم امیدش به قد و قامت عباس بود

ایستاده با ادب ساقی کنار بسترش

 

وحید قاسمی

*******************

ای انتهای غربت و غم ابتدای تو

کمتر بیان شده غزلی در رسای تو

 

لب تر نکرده سائل بیچاره بر شما

گفتی بگیر زندگی من برای تو

 

اصلاً قیاس کردن با تو درست نیست

حاتم که بوده است؟ گدای گدای تو

 

قرآن مخوان که راه گذر بند آمده

ای من فدای قدرت جذب صدای تو

 

آقا ببین دو ماه تمام است شهرمان

تمرین گریه کرده برای عزای تو

 

حالا به رنگ گنبد خضرا درآمده

یا نه عقیق سبز شده دست و پای تو

 

از سوز زهر زمین دهن باز کرده است

دیگر چه آمده سر مجرای نای تو

 

با تکه تکه های جگر فاش کرده ای

رازی که دیده بود فقط چشمهای تو

 

روزی که داد می زدی آیا نمی شود

مادر کبود چهره شوم ‌من به جای تو؟

 

دیدی حسین از غم تو گریه می کند

گفتی که من کجا و غم کربلای تو .........

**

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید

 

*******************

در کرم خانه حق سفره به نام حسن است

عرش تا فرش خدا رحمت عام حسن است

 

بی حرم شد که بدانند همه مادری است

ور نه در زاویه عرش مقام حسن است

 

هرکه آمد به در خانه او آقا شد

ناز عشاق کشیدن ز مرام حسن است

 

حرم و نام و وجودش همه شد وقف حسین

هر حسینیه که برپاست خیام حسن است

 

دست ما نیست اگر سینه زن اربابیم

این مسلمانی ایران زکلام حسن است

 

هرکه خونش حسنی شد ز خودی حرف شنید

غربت از روز ازل باده جام حسن است

 

تا زمانیکه خدائی خدا پابرجاست

پرچم حسن حسن در همه عالم بالاست

 

قاسم نعمتی

*******************

پسر فاطمه ام غصه بود بنیادم

سند غربت من این حرم آبادم

 

خاک فرش حرم و گنبد من تکه سنگ

صحن من پر شده از غربت مادرزادم

 

عزت عالمیان بسته به یک موی من است

کی مذل عربم کشته این بیدادم

 

شاه بی لشگرم و غربت من تابه کجاست...

زهر با سوز تمام آمده بر امدادم

 

هرچه خوردم ز خودی خوردم و از زخم زبان

تا که جدم زجنان کرد ز غم آزادم

 

هم عدو ضربه به من میزد و هم میخندید

از همان کودکیم بیکس و دشمن شادم

 

هر زمین خورده مرا یاری خود می خواند

چون که در یاری افتاده زپا استادم

 

هردم از کوچه گذشتم بدنم درد گرفت

سجده بر خاک به مظلومه سلامی دادم

 

گرچه شد حائل ضربه سه حجاب صورت

خون دیوار در آورده چنان فریادم

 

یک تنه جمع نمودم بدنش از کوچه

صحنه بردن مادر نرود از یادم

 

عایشه تیر به تابوت زد و خنده کنان

گفت از داغ دل فاطمه دیگر شادم

 

قاسم نعمتی

 *******************

چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود

شایسته شفاعت حیدر نمی شود

 

چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت

هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود

 

مرهم به زخمهای دل پر شراره ات

جز خاک چادر و پر معجر نمی شود

 

یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر

والله از تو پاره جگر تر نمی شود

 

یک طشت لخته های جگر  پاره های دل

از این که حال و روز تو بهتر نمی شود

 

یک چیز خواستی تو از این قوم پر فریب

گفتند نه کنار پیمبر نمی شود

 

گل کرد بر جنازة تو زخم سرخ تیر

هرگز گلی شبیه تو پرپر نمی شود

 

پر شد مدینه از تب داغ غمت ولی

با کربلا و کوفه برابر نمی شود

 

زینب کنار نیزه کشید آه سرد و گفت

سالار من که یک تن بی سر نمی شود

 

دیگر تمام قامت زینب خمیده بود

از بسکه روی نیزه سر لاله دیده بود

 

یوسف رحیمی

 *******************

بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست

یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست

 

بر گریه ی زهرا قسم مدیون زهراست

چشمی که گریان عزای مجتبی نیست

 

وقتی سکوتش این همه محشر به پا کرد

دیگر نیازی به صدای مجتبی نیست

 

در کربلا هر چند با دقت بگردی

چیزی به جز عشق و صفای مجتبی نیست

 

کرب وبلا با آن همه داغ مصیبت

همپایه ی درد و بلای مجتبی نیست

 

طوری تمام هستی اش وقف حسین شد

انگار قاسم هم برای مجتبی نیست

 

او جای خود دارد در این دنیا مجالِ

رزم آوری بچه های مجتبی نیست

 

یا اهل العالم ما گدای مجتبائیم

ما خاک پای خاک پای مجتبائیم

 

آیا شده بال و پرت افتاده باشد

در گوشه ای از بسترت افتاده باشد

 

آیا شده مرد جمل باشی و اما

مانند برگی پیکرت افتاده باشد

 

آیا شده در لحظه های آخرینت

چشمت به چشم خواهرت افتاده باشد

 

من شک ندارم که عروس فاطمه نیست

وقتی به جانت همسرت افتاده باشد

 

آیا شده سجاده ات هنگام غارت

دست سپاه و لشگرت افتاده باشد

 

مظلوم و تنها و غریب عالمین است

گریه کن غم های این بی کس حسین است

 

علی اکبر لطیفیان

*******************

باید مرا گلیم مسیر نگار کرد

زیر قدوم فاطمی‌ات خاکسار کرد

 

مهر تو را بهشت بخواهد نمی‌دهم

در ماجرای عشق نباید قمار کرد

 

فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست

وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد

 

من که به دست هیچ‌کسی رو نمی‌زنم

نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد

 

هر چند آفریده خدا چهارده کریم

اما یکی از آن همه را سفره‌دار کرد

 

ما را پیاده کرد سر سفره شما

این کشتی حسین که ما را سوار کرد

 

باید به بازوی حسنی‌ات دخیل بست

ورنه نمی‌شود که جمل را مهار کرد

 

خشمت نیاز نیست در آنجا که می‌شود

با قاسم تو قافله را تار و مار کرد

 

ارزان تو را فروخت به حرف معاویه

زهری به کام تشنه تو روزه‌دار کرد

 

زهری که می‌شکافت دل سنگ خاره را

در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد

 

زهرا شنیده بود تنت تیر می‌خورد

تابوت را برای همین با جدار کرد

علی اکبر لطیفیان

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مناجات اميرالمومنين(م نتظران ظهور) و آدرس monajat1385.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان